بسم اللهِ مهربون
خیلی خوبه که آدم یکی رو داشته باشه که بهش تکیه کنه
یکی که قدرت انجام دادن همه کاری رو داشته باشه . یکی که همه چیز مال اون باشه و هر کاری بخواد بتونه بکنه
وقتی حس کنی همچین کسی رو کنار خودت داری دیگه هیچ غمی نداری ، فقط باید بهش اطمینان کنی و هرچی داد تشکر کنی و منتظر حمایتای موثر بعدیش باشی
اما
وقتی یه مدت وجود همچین کسی رو با تمام وجودت حس کردی اونوقته که دوریش بدجوری داغونت میکنه . میشی عین مجنون که دوری لیلی مجنونت میکنه . یه جای خالی گنده توی تمام لحظه هات ، توی تمام جاهایی که هستی ، توی تمام فکرایی که داری ، توی ذره ذره وجودت پیدا میشه که با هیچی نمیتونی پُرش کنی ، مگه اینکه دوباره خودشو برگردونی
وقتی یه مدت از داشتنش احساس لذت کنی و این لذت توی تمام سلولای تنت جا خوش کرده باشه اونوقته که با نداشتنش حس میکنی هیچی نداری و هیچی نمیخوای
اونوقته که با نداشتنش یه حس ِ بی حسی روحتو پر میکنه . یه جور خلصه که هیچجوری نمیتونی ازش خارج بشی مگه اینکه .........
خوب میدونی منظورم کیه
------------------
آهای اونی که این حرفا درباره ش بود ، تو که اینهمه مرام داری ، تو که اینهمه خوبی ، تو که هر کاری میتونی بکنی ، تو که مولایی
یا نذار حس شیرین داشتنتو درک کنیم یا اگه گذاشتی کمک کن کاری نکنیم که اون جا خالیه بوجود بیاد . خودت میدونی وجود اون جای خالی چه بلایی سر آدم میاره . خودت همچین حسی نداشتی اما میدونم خوب میدونی چقدر سخته و چقدر دردناک
پس نوکرتم هوامونو داشته باشه
-------------------
به قول قصه گو :
پ ن 1 : میدونستی چقدر مهربونه ؟
پ ن 2 :فکرشو بکن وقتی مطمئنی دوستت نداره یه دفعه بهت بگه (اتی امر الله فلا تستعجلوه ، سبحانه و تعالی عما یشرکون ) و فقط خودت بفهمی چی بهت گفته
پ ن 3 : حالا دیدی چقدر مهربونه ؟
پ ن 4 : دقت کردی اسمش چه خوشگل نوشته میشه ؟
پ ن 5 : عجب طولانی شد ایندفعه ، ولی دل که این حرفا حالیش نیست
پ ن 6 : اینبار واقعا هیچ آدابی و ترتیبی نجستم . شاید به نظر بعضیا خیلی با اون خوبه پسرخاله شده باشم ولی ...... شما ندیده بگیرین