سفارش تبلیغ
صبا ویژن
« أَوْ لَـمَسْتُمُ النِّسَآءَ ؛ یا زنان را لمس کردید»پرسیدم . فرمود : «مقصود، همبستر شدن است ؛ لیکن خداوند، عفیف است و عفّت را دوست دارد . لذا آن گونه که شما نام می برید، نام نبرده است» . [حلبی - از امام صادق علیه السلام درباره [مقصود] سخن خداوندـ عزّوجلّ ـ] مهمانان امروز: 1 همه مهمانها: 69770
میشه بگی کجایی ؟ - هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
** خانه **
** ارتباط با من **
** مدیریت وبلاگ **

**خبرگزاری وبلاگ **   میشه بگی کجایی ؟ - هیچ آدابی و ترتیبی مجوی

** به اینجاها هم سر بزنین **
قصه گو
آرام لاو
جیلیز ویلیز
داآش کوچیکه
دفتر مشق بیدل
یک آســمان غروب
رامین پشت کنکوری
داش سورن و زمینش
دوبیتی *****دو بیتی

** اوقات شرعی **

** مطالب گذشته** اردیبهشت 85
فروردین 85
اسفند 84
بهمن 84
تابستان 1385
بهار 1385

** مولای یا مولای**

** وضعیت من در یاهو ** یــــاهـو
میشه بگی کجایی ؟
نویسنده: ابوذر(یکشنبه 85 فروردین 6 1:4 عصر)

بسم الله ِ .....

 

تو کجایی تا شوم من چـــــاکرت ؟               چارقت دوزم ، کنم شانه سرت

جامه ات شویم ، شپش هااَت کـشم                شیر پیشــت آورم ای محـــتشم

دســتکت بــوسم ، بـــــمالم پایکت                وقت خواب آید بــروبم جایکت

 

تو کجایی ؟

 

من توی سفره خالی شما هستم . توی چروک های صورت عزیز . توی سرفه های مادربزرگ . توی شیارهای پیشونی پدربزرگ . توی ناله های زنی که داره وضع حمل میکنه . توی پینه های دست آدمهای بدبخت و فقیر . توی آرزوهای دخترهای فقیر دم بخت که دوست دارند کسی با اسب سفید بال دار بیاد و اون هارو از نکبت فقری که توش گیر کرده اند نجات بده . توی عینک ته استکانی چشم های ِ پدران ِ نا امید که با جیب خالی ، بچه ی مریض شون رو از این دکتر به اون دکتر می برند . توی دل دوتا پسر بچه ی دبستانی که سر یک پاک کن توی خیابون باهم دعواشون میگیره . توی دل مردی که شب با جیب خالی باید بره خونه اما از زن و بچه هاش خجالت میکشه . توی دل ِ زن اون تعمیرکاری که دوست داره شب ها که شوهرش از کار بر میگرده خونه ، دست هاش از کارو روغن و گریس سیاه باشه که یعنی اون روز کاری بوده و شوهره پولی درآورده و به همین خاطر اول به دستهای شوهرش نگاه میکنه ببینه سیاه ند یا نه ؟ توی دل ِ اون شوهره که اگه دستاش سیاه نباشن ساکت میره یک گوشه ی اتاق تا گرسنه بخوابه اما صدای زنش که هی به بچه هاش میگه خدا بزرگه خدا بزرگه نمیذاره اون راحت بخوابه . توی فکرهای اون فیلسوف بی چاره که میخواد من رو ثابت کنه اما نمیتونه . توی نمازهای طولانی آن عابد که خلوت شبانه ش رو حاضر نیست با همه ی دنیا عوض کنه . توی چشم های سرخ شده ی کسی که به نا حق سیلی میخوره اما خجالت میکشه گریه کنه . توی اندوه بزرگ و عمیق پدری که جسد پُر از خون پسرش رو از جبهه می آورند و فقط به چشم های پسره نگاه میکنه و صورت اش خیس اشک میشه . توی زبان طفل شش ماهه ای که از تشنگی خشک شده بود و به جای سیراب کردنش تیر به گلوش زدند . توی شرم پدر اون طفل که از زنش خجالت میکشید اون رو با گلوی پاره به مادرش برگردونه . توی خاکهایی که روی نوزاد ریخته میشه . توی اشک های بچه ای که برای اولین بار از درد بی پدری گریه میکنه و حتی معنای یتیم شدن رو نمیتونه بفهمه . توی تنهایی آدم ها . توی استیصال آدم ها . توی استیصال . توی استیصال . توی خدایا چه کنم ها ؟ توی خوش حالی شب عید بچه ها . توی شادی عروس ها . توی غم تمام نشدنی زن های بیوه . توی صداقت . توی صفا . توی پاکی . توی توبه . توی توبه های مکرری که دائم شکسته میشن . توی پشیمانی از گناه . توی بازگشت به من . توی غلط کردم ها . توی دیگه تکرار نمیشه . توی قول میدم دیگه بچه ی خوبی باشم . توی دوستت دارم . توی آدم هایی که خودشان شده اند بهشت . توی علی ( ع ) که بهشت متحرکه . و بازهم توی علی . توی نماز علی . توی اشک های علی . توی غم های علی .

 

از کتاب : روی ماه خداوند را ببوس

 

پ . ن

 

توی قلبی که داره میسوزه

توی خدایا غلط کردم هایی که عمرشون از عمر یه بنفشه کمتره

توی نمکهای خورده و نمکدونهای شکسته

توی خوشحالی از اینکه چه خوبه فقط خودت همه چیزو میدونی

توی ترس از قهرت

توی نکنه دستمو ول کنی

توی اگه من بَدَم ، تو خوبی

توی قلبی که میسوزه

توی سرگشتگی بین ِ :

 

 انِّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ

إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرًا لَّمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً

ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

 

توی ویرانی بعد از گناه ، توی خاک برسرم که خدامو رنجوندم

توی دلی که هنوز سیاهِ سیاه نشده

توی توبه و باز گناه و باز توبه و باز گناه و باز توبه و باز گناه و .......

توی یه خواب قشنگ دیگه حتی فکر تکرار شدنشم نمیکنی

توی شونه ی صبور یه پدر

توی انتظار برای یه نشونه

توی دعا که : خدایا یه ذره تنبیهم کن شاید سر عقل بیام و بعدش ترس که : نه خدا ، تنبیه تو ، کوچیکشم قابل تحمل نیست

توی دلی هنوز یه ذره خدا توش مونده

توی با تک تک سلولای وجود و در دقیقه دقیقه ی عمر حس کردن وجودت

توی عذاب نداشتنت . عذاب . عذاب . عذاب . عذاب . بزرگترین عذاب . بزرگ . عذاب .

توی بیم و امید و زجر و درد و فکر و خیال و ترس و آخر همه ی اینا ، انَّ الله غفور الرحیم

توی خدایا نه بخاطر من ، بخاطر .......... نکنه دستمو ول کنی

توی عذاب نداشتنت بعد از یه مدت سرشار بودن از خدا . خدا . خدا . خدا . خدا . خدا

توی نمکدون شکستن . جواب اونهمه خوبی رو با بدی دادن . نمکدون شکستن

توی سرگشتگی ، حیرانی ، گیجی ، گم شدن ، گشتن و پیدا نکردن

توی عذاب ِ نداشتن

توی انتظار و انتظار و انتظار و انتظار و انتظار  تا بگی بسه

توی حرفایی که هرکدومشو شاید فقط یه نفر بفهمه و همه شو تو میفهمی

........................................

 

حالا میشه بگی کجایی ؟

 

 



هر چه میخواهد دل تنگت بگو ( )