پ.ن ۱: الهي و ربي من لي غيرک

پ.ن ۲: خداوند نور آسمانها و زمين است‏؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است

كه در آن چراغى [پر فروغ‏] باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و

درخشنده همچون يك ستاره فروزان‏، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از

درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى‏؛ [روغنش آنچنان

صاف و خالص است كه‏] نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود؛ نورى است

بر فراز نورى‏؛ و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر

چيزى داناست‏. سوره ي نور ..آيه ي ۳۵

سلام

چقدر شبيه دريا شده اينجا ..

اين نوشته ت منو ياد يكي از پستاي دريا مي اندازه ..دلت ميخواد دوباره بخونيش؟

من كه دلم مي خواد .......

چشمات بازه

آره باور کن بازه ....

چرا هيچي نمي بيني ؟

خوب واسه اينکه تاريکه....تاريک تاريک ..هيج جا رو نمي بيني...حتي يک قدم جلوتر رو نمي بيني

..حتي دستاتو که فکر مي کني جلوي صورتت گرفتي .. نمي بيني ..

نمي دوني کجايي

داشتي يه راهي رو مي رفتي ....شايد يه نفرم همرات بود .. شايد اون چراغ داشت.. اما ..الان تنهايي....

قدم بعدي تو معلوم نيست به کجا باشه

شايد يک قدم اونطرفتر يه دره باشه

شايد دورو برت پر از حيووناي وحشي باشه ...

چي کار مي کني؟

چشماتو باز مي کني مي بيني توي تاريکي تنهايي...

چي کار مي کني؟

راه رو نمي شناسي .. اولين باره که اينجايي

چي کار مي کني؟

مي ايستي؟ شايد کسي بياد؟..........>> اما کسي نمياد

فرياد مي زني که کمکت کنند ؟..........>> کسي صداتو نمي شنوه

دل به دريا مي زني و راه مي افتي؟........>> شايد اولين قدم ..آخرين قدمت باشه

ترس

آهاي تو كه اونور وايسادي يه چيزي بگو كه بفهمم خودت اونجايي

سخته؟

خب باشه فقط يه دست تكون بده

نميشه؟

باشه قبول فقط يه نگاه بكن... يه نگاهي كه برقش از ميون اين تاريكي بگذره من ببينم

اينم نميشه؟

باشه

پس.....

پس اين دلم پيشت گرو باشه من چاره اي جز رفتن ندارم اگه تو آخرش بودي به دلم ميرسم... اگه نبودي اقلا دلم سالم ميمونه

هنوز مطممئني نميخواي چيزي بگي؟

حتي اگه خواهش كنم؟

حتي اگه التماس كنم؟

حتي اگه...

....

.