ز غم کسي هلاکم که ز من خبر ندارد / عجب از محبت من که در او اثر ندارد / ندميد هيچ صبحي که سيه نبود روزم / شب تيره روزگاران به از اين سحر ندارد ( صرفي ساوه اي )