سلام
اواز خدا هميشه در گوش دل است
كو دل كه دهد گوش به اواز خدا
پايدار باشيد
يا حق
بسم الله
سلام . اين روزا بدجور نق نقو شدم و امروزم اومدم يه ذره سر توو وبلاگت نق بزنم .
من اين كلبه جديده رو دوست ندارم . دلم ميگيره وقتي ميام اينجا . كلبه قبليت خيلي قشنگ بود . روحم تازه ميشد وقتي ميديدمش . هم خودش قشنگ بود هم صداش .
خب من نقام تموم شد .
خداحافظ
الهي رضا برضائك و تسليما لامرك .
شكر براي داشته ها و نداشته ها و رضايت داشتن از اونها چه قدر قشنگه .
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آن چه را جانان پسندد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
قيافه ي وبلاگت بايد يه چيزي كم داشته باشه ؛ نه؟؟؟
يا علي
شعرت قشنگ بود. ولي خودت ژشت تلفن گفتي بهت تو نظرات فحش بدم. الانم اين مارو مي خوام بكنم
اي قاتل ................................. ( همه فحشه ) شعرت باحال بود
سلام . خيلي جالبه ها .
همه از هم كمك ميخوان . ولي هيچوقت فكر نميكنيم خودمون چقدر ميتونيم به ديگران كمك كنيم .
بابا اين آهنگا داره منو ديوونه ميكنه
يكي به دادم برسه
به ياد تو دل غم كشيده بسي ... فتنه ديده بسي
خواهش ميكنم يكي كمك كنه
اي غافل از تنهايي من بيتو منم و آآآآآآآآآهي در روزگار سياهي
در خلوت آغوش تو چون دل را نبود راهي ... ديگر ندارم پناهي
كي در آيي ز در يارا
نيازمند ياري فوري تان هستم
سلام .
شعرش كه خيلي قشنگ بود ، الهي كه از حرف و كلمه فراتر بره و به دلامونم بشينه...
خدا قوت و التماس دعا!
سلا حاجي...........
بله
پسندم انچه را جانان پسندت.........
يا لي
http://ezdevaj-movaghat.blogsky.com
واي بر ما اگر ناراحتي مان كمتر از كاريكاتور دانماركي باشد!
آيا توهين هايي كه امروز به روحانيون و مذهب مي شنويم بس نيست؟
آيا در اين بحران جهان اسلام درست است؟
سلام....
اين شعري كه نوشتي يكي از بهترين شعرهايي بود كه شنيده بودم. شعر قوي به خواننده هم قدرت ميده.
زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد . نيلوفر كاشت. زندگي تر شدن پي درپي، زندگي آب تني كردن در حوضچه ي« اكنون » است . رخت ها را بكنيم : آب در يك قدمي استاينم خونه جديد منه ها.....حتما سر بزنموفق باشي
تبريك ميگم وبلاگت با صفاست
هر بار آن عكس را مي ديد، از گوشه ي چشمش دو سه قطره اشك ....
چهار تا جوان رعنا كه كنار رودخانه ايستاده اند و سر تا پا در لباس غواصي فرو رفته اند. ان را كه كنار خودش ايستاده بود مي ديد با همان خند ه هاي دوست داشتني ، انگار نه انگار كه هوا سرد بود. حالا ان سه نفر رفته اندو او مانده و مدام از خودش مي پرسد :"چطور مي توانستيم در ان سرما برويم توي اب؟"
و وقتي پشت عكس را مي خواند ،يادش مي ايد كه چه ذكري مي گفتند. يك دست خط قديمي و اشنا پشت عكس است كه نوشته:"بهمن 1365/ يا اباالفضل....
به ما هم سري بزن نظرت رو درباره وبلاگم بگو برايم مهم است
اگه قابل بوديم لينك ما رو هم بذار تا تبادل لينك كنيم
الهي
رضا برضائك
و تسليم لامرك
تفکر در باب خوشبختي ، عشق ، آزادي ، عدالت ، خوبي و بدي ، تفکر درباره ي پرسش هايي است که بنياد هستي ما را دگرگون مي کند = ادگار مورن
زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست كه دوست جان كلام منست در همه حال قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي بگو رسيده بيفتم به دامنت ‚ يا كال ؟
.........
ميگم ديدين بچه ها اين ابوذر چجوري ياد گرفته خودشو برا خدا لوس كنه ؟