بسم الله
زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست كه دوست جان كلام منست در همه حال قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي بگو رسيده بيفتم به دامنت ‚ يا كال ؟
.........